گریه می کند
مسجد برای فرق دو تا گریه می کند
محراب مانده از تو جدا گریه می کند
خندد به اشک زینب تو قاتلت ولی
بر جهل او دو چشم شما گریه می کند
یک کاسه شیر نذر شما کرده دختری
در پشت در بدون صدا گریه می کند
چاه از برای آن همه رازی که گفته ای
هر لحظه تا به روز جزا گریه می کند
از دیدن مغیره دگر می شوی خلاص
حالا حسن گرفته عزا گریه می کند
مانده ز فاطمه رخ نیلیه او به یاد
جانت زداغ خاطره ها گریه می کند
حیف تو نیست روی زمین زندگی کنی؟
از دوریه تو عرش خدا گریه می کند
گرچه حسین گریه کند پای بسترت
چشم تو بهر کرب و بلا گریه می کند
[ سه شنبه 92/5/8 ] [ 3:47 عصر ] [ محسن مقیسه ]
نظر