کمی ذوق و هنر دارم
بریز آبی به پشت سر که من عزم سفر دارم
مترسانم ز سختی ها که من قصد خطر دارم
شدم مانند آن مرغی که از پرواز محروم است
به آب و دانه مشغولم خوشم که بال و پر دارم
درون کوله پشتی ام کمی گندم کمی آب است
به دستم تکه ای صبر و کمی ذوق و هنر دارم
نمی دانم چه خواهد شد ، خوش آید هر چه پیش آید
هوای پر زدن در آسمان خیر و شر دارم
اگر تلخیه این ایام ، شیرینی زمن برده
چه غم زیر زبان خود، کمی شهد و شکر دارم
مگو با من که برگردم ، نزن فریاد در گوشم
هزاران مرتبه گفتم، که من دو گوش کر دارم
[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 3:11 عصر ] [ محسن مقیسه ]
نظر