امشب علی زحمت زیادی نباید بکشد
اسما یک سطل آب کافی است
چیزی از جسم زهرا نمانده است
آنقدر نحیف شده که گویا زیر پارچه جسمی وجود ندارد
علی جان پارچه را آرام کنار بزن
به بچه ها بگو فعلا رو به دیوار بمانند
چاره چیست
کسی در مدینه نیست تا به آنها دلداری دهد
با دختران خردسالت بازی کند
به چیزی مشغولشان کند
نه کسی نیست
بگو فعلا رو به دیوار گریه کنند
خوب است
امشب ماه کامل نیست
اگر مشعل نگیری کبودی ها دیده نمیشود
مواظب جراحات بی بی باش
زخم ها کهنه شده اند
زخم کهنه به پیراهن میچسبد
ای کاش دست شما هم یک امشب
مثل دست بی بی بی حس بود
شاید دیگر سر به دیوار نمیگذاشتی
شاید بی قرار نمیشدی
شاید صدای های های گریه ات بر نمیخواست
شاید دستت ورم بازوی زهرارا نمی فهمید
مگر با چه ضربی مغیره غلاف میزد
که بعد از 90روز هنوز ردش باقی است
از گریه تو بچه ها جا خوردند
ناخودآگاه برگشتند رو به تو
روبه محل غسل
حالا کار علی سخت میشود
حسن نگاهش دوباره به صورت مادر افتاد
روضه ها ی کوچه را تکرار خواهد کرد
زینب به بازوی مادر خیره شده
تازه علت افتادن شانه از دست مادر را میفهمد
حسین دلش برای در آغوش گرفتن مادر پر میزند
اما میداند
پهلوی مادر جراحتی عظیم دارد
حسین جان
نمیشود
زخم مادر عمیق است
شاید وقتی دیگر
شاید کربلا ، کنار قتلگاه
چند سالی صبر کن