سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تشنه کام

شعر

نشد که بوسه زنم بر تو لحظه آخر

نشد که بوسه زنم بر تو لحظه آخر

شده چو عقده برایم بگیرمت در بر

سفید مانده فقط از تنت گلوی تو

فدای گردن  ازتار موی نازکتر

حسین گفته برای تو آب خواهد خواست

ببخش شیر ندارم دهم تو را مادر

به دامنم که توانی برای گریه نبود

به روی دست پدر از چه میزنی پرپر

برای قاسم اگر جوشنی نشد پیدا

برای تو شده قنداقه ات کفن اصغر

به روی نیزه بعید است رأس تو برود

ز آن سه شعبه مگر مانده از برایت سر

 



[ یکشنبه 92/8/19 ] [ 4:46 عصر ] [ محسن مقیسه ] نظر
پرم درد می کند

 

من یک کبوترم که پرم درد میکند

قلبم برای اهل حرم درد می‌کند

از بس کشیده دست عدو گیسوان من

مویم نه بلکه مغز سرم درد می‌کند

از آن زمان که خورده ام از ناقه بر زمین

قدم خمیده و کمرم درد می‌کند

از بس که کعب نی به من این ساربان زده

پهلوی من نموده ورم درد میکند

زنجیرها که بسته شده روی ساق من

ساییده استخوان و قلم درد می‌کند

روزی سه بار ضربت سیلی چشیده ام

حالا تمام چشم ترم درد می‌کند

تنها نبرد زینت گوش مرا عدو

چون که درید گوش کرم درد می‌کند

تنها نه چشم و پهلو و بازو و سینه‌ام

این پای پر زآبله‌ام درد می‌کند

بر دامنم گرفته ام اینجا سر تورا

جانم ز داغ تو پدرم درد می‌کند



[ چهارشنبه 92/8/15 ] [ 1:14 عصر ] [ محسن مقیسه ] نظر
ای اجل

از ازل شد این دلم بر زلف پر پیچش اسیر

دور من جای کفن پیچید یک مشتی حصیر

شرم دارم زنده هستم در میان روضه ها

ای اجل در ظهر عاشورا بیا جانم بگیر



[ دوشنبه 92/8/13 ] [ 10:22 صبح ] [ محسن مقیسه ] نظر

::