سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تشنه کام

شعر

ادرکنی

خورشید همیشه در خفی ادرکنی

آقای غریب شهر ما ادرکنی

بازیه زمانه راه ما راگم گرد

حیران شده را نکن رها ادرکنی

تا آمدنت روضه مادر داریم

ای صاحب روضه و عزا ادرکنی

نه بال و پری، نه حال پروازی هست

طاووس دیار آشنا ادرکنی

بحرین و دمشق و کربلا خونین است

شد شیعه اسیر صد بلا ادرکنی

نفسم به مریضیه هوس خو کرده

ای گرد عبای تو شفا ادرکنی

جایی نرسد دعای ما آقاجان

خود بهر خودت بخوان دعا ادرکنی



[ شنبه 92/2/14 ] [ 9:59 صبح ] [ محسن مقیسه ] نظر
عنوان مادری

گر چه علی امام و محمد پیمبر است

گر چه حسین فخر جوانان کوثر است

زهرا که نور ارض و سما است را همین

بس باشدش که صاحب عنوان مادر است



[ چهارشنبه 92/2/11 ] [ 2:24 عصر ] [ محسن مقیسه ] نظر
مادرتر از مادر

میلاد مادرمان مبارک

در مادری مادر تر از زهراکسی نیست

رودی روان در پیش یک دریا کسی نیست

هر آنچه مادر هست در عالم ستاره

خورشید گر زهرا بود پیدا کسی نیست

او مادر بابا ، خود ام ابیها است

جز حق دگر آگه به این معنا کسی نیست

وقتی که کوثر از دو چشمانش بجوشد

غیر از علی مرتضی سقا کسی نیست

این را نگفتم من، امام عصرمان گفت

در پیش آن بی بی دگر آقا کسی نیست

در سوره رحمان خدا صد بار گفته

جز فاطمه بهر علی همتا کسی نیست

آن لحظه ای که وا کند لب های خود را

جز مادر ما صاحب فتوا کسی نیست

نامت چه زیبا، وصف تو زیبای زیبا

غیر از تو ای زیبا دگر زیبا کسی نیست

 



[ چهارشنبه 92/2/11 ] [ 9:36 صبح ] [ محسن مقیسه ] نظر
الغوث

 تقدیم به حضرت ولی عصرارواحنا فداه 

 دیدی که ندیده روی تو پیر شدیم

با طعنه این و آن چه تحقیر شدیم

حیف است نبینیم ولی نعمت خویش

ما بر سر خوان نعمتت سیر شدیم

بس نیست زما هر چه دو رویی دیدی

بازا که اسیرچنگ تزویر شدیم

تو بهر گناه ما شدی اشک روان

ما بهر نگاه خیس تو تیر شدیم

گوساله سامری خدای ما شد

موسی که نبود جمله تسخیر شدیم

آگاهم از انتظار و از خون دلت

شرمنده که ما باعث تاخیر شدیم

 الغوث ، امان ، عزیز جان ادرکنی

آقا نظری که ما زمین گیر شدیم

 

 



[ سه شنبه 92/2/10 ] [ 8:36 صبح ] [ محسن مقیسه ] نظر
کمی ذوق و هنر دارم

بریز آبی به پشت سر که من عزم سفر دارم

مترسانم ز سختی ها که من قصد خطر دارم

شدم مانند آن مرغی که از پرواز محروم است

به آب و دانه مشغولم خوشم که بال و پر دارم

درون کوله پشتی ام کمی گندم کمی آب است

به دستم تکه ای صبر و کمی ذوق و هنر دارم

نمی دانم چه خواهد شد ، خوش آید هر چه پیش آید

هوای پر زدن در آسمان خیر و شر دارم

اگر تلخیه این ایام ، شیرینی زمن برده

چه غم زیر زبان خود، کمی شهد و شکر دارم

مگو با من که برگردم ، نزن فریاد در گوشم

هزاران مرتبه گفتم، که من دو گوش کر دارم



[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 3:11 عصر ] [ محسن مقیسه ] نظر
آدم حسابم کرده ای

 

ممنون از اینم که مرا آدم حسابم کرده ای

من نوکرم اما شما آقا خطابم کرده ای

مرداب بودم از ازل ،افتاد از کامت عسل

تا گفت گل بهرت غزل، در دم گلابم کرده ای

یک ذره خاک بی بها، بودم من از آن ابتدا

خاک حرم کردی مرا، تو آفتابم کرده ای

از من چه دیدی جز گنه، دادی به دستم صد قدح

جان می دهم از این فرح که انتخابم کرده ای

شش گوشه را دادی نشان، درخواب رفتم تا جنان

شد سینه ام  آتش فشان، آقا کبابم کرده ای

هم خود مرا کردی دعا، هم گفته ای آمین مرا

اصلا نفهمیدم که تو ، کی مستجابم کرده ای

دادی رهم در هیاتت، کشتی مرا با هیبتت

آتش زدی با غیرتت، ازشرم آبم کرده ای

دارم دمادم اضطراب، آب است این یا که سراب

دادی مرا آیا جواب ، یا که جوابم کرده ای



[ شنبه 92/2/7 ] [ 4:9 عصر ] [ محسن مقیسه ] نظر
ام البنین نگو

ام البنین نگو، که نمانده پسر مرا

هر آنچه داشتم شده بهر خدا فدا

گویند رفته رأس پسرهای من همه

هم‌چون حسین غرق به خون روی نیزه‌ها

خوشحال از اینکه بوده اباالفضل یک تنه

ساقی خیمه‌ها و علمدار کربلا

چشمش زدند، قامت و رخسار چون مهش

باور نمی‌کنم که شده فرق او دو تا

شرمنده‌ام رباب که عباس من نشد

آب آوری برای علی اصغر شما

شرمنده زینبم که ز دست عزیز من

افتاد عاقبت علم و شد حرم رها

شرمنده‌ام سکینه که مشکش درید تیر

از العطش رسید به عرش خدا صدا

دستش اگر که بود یقین آب می رساند

اما شنیده‌ام شده دستان او جدا

حالا اگر که آب طلب می‌کنی بگو

من نوکری خانه‌یتان خواهم از خدا

ام البنین نگو که تو شرمنده‌ای ز ما

ما داده‌ایم مشک به دست عمو چرا



[ پنج شنبه 92/2/5 ] [ 6:46 عصر ] [ محسن مقیسه ] نظر
زائر

راهم بده که زائرکرببلا شوم

جایم بده که از همه عالم جدا شوم

حالا که طرح نو به ضریح شما زدند

باید دوباره با حرمت آشنا شوم

ترفیع رتبه حاجت من نیست بی خیال

حکمی بزن دوباره برایت گدا شوم

بندم بکش اسارت دارالجنون ببر

شاید به بند عشق تو از خود رها شوم

زنگار بسته دور دلم رنگ نو بزن

خیلی زیادم است بخواهم طلا شوم

رفته جوانیم نشدم مثل قاسمت

کاری بکن شبیه حبیبت فدا شوم

تو غرقه در بلا و من از هر بلا بدور

باید به گوشه ای ز بلا مبتلا شوم

گرچه مقدمات سفر جفت وجور نیست

آقا بخواه زائر کرببلا شوم



[ سه شنبه 92/2/3 ] [ 12:37 عصر ] [ محسن مقیسه ] نظر
چقدر غافلیم

چقدر غافلیم

می آیی ، میروی

در جمع ها حاضر میشوی

گشتی میزنی در کوچه های شهرمان

اما دلشکسته تر از آمدنت باز میگردی

هیچ کس به یادت نیست

گاهی جرقه ای در ذهن میشوی

ولی زود فراموش میگردی

روزمره گی

مریضیه همه گیری است عزیزم

ما وقت فکر کردن

آری فکر کردن به تور اهم نداریم

دعا پیش کش

میدویم

سریع تر از دوندگان مسابقات صد متر سرعت

قوی تر از دوندگان ماراتن

فقط برای یک لقمه نان

دعا کن فقط بدویم

شرمنده ام

گاهی جای دویدن

همدیگر را می دریم

فقط برای یک لقمه نان

آقای من

ببخش که در روزمرگی ما جایی برای شما خالی نیست

ببخش

آقا جان

دوستت دارم

یا علی



[ یکشنبه 92/2/1 ] [ 3:47 عصر ] [ محسن مقیسه ] نظر
صبح قریب

یک صبح قریب امام ما می آید

آن صاحب انتقام ما می آید

خورشید رخش کنار خواهد زد ابر

تا سایه ء مستدام ما می آید

ای باغ، خزان به آخرش نزدیک است

آن نرگس خوش خرام ما می آید

ای غم که نشسته ای به دل از سیلی

آرام که التیام ما می آید

سیراب زخون آن دو ملعون گردد

شمشیر که از نیام ما می آید

این بی پدری شیعه پایان یابد

آری به خدا دوام ما می آید

تا پرده رود کنار و معلوم شود

بر یاری او کدام ما می آید


 


 

 

 

 



[ چهارشنبه 92/1/28 ] [ 8:34 صبح ] [ محسن مقیسه ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>